قرآن و من | ||
ÉOó¡Î0 «!$# Ç`»uH÷q§9$# ÉOÏm§9$# هفته ی پیش موقع ناهار ،همین طور که بچه ها دور هم نشسته بودند حرف از آب و هوا شد.من گفتم نمی دونم چرا مشهد برف نمیآد؟یکی از همون کس هایی که آنجا بود گفت از بس که این مشهدی ها گناه می کنند.خیلی ناراحت شدم فقط به خاطر بعضی از مسائل سکوت کردم ولی اولین چیزی که بعد از شنیدن کلام او به ذهنم متبادر شد این بود،مگر امام رضا (ع) در مشهد نیست؟راستش من به همان اندازه که اعتقاد دارم که اگر حجت بر روی زمین نباشد زمین اهلش را خواهد بلعید به این هم اعتقاد دارم که امام منشاء لطف و رحمت هست حال می خواهد زنده ی فیزیکی باشد و یا معنوی.راستش با شنیدن حرف آن بنده ی خدا حسابی ذهنم مشغول شد و تا آخر آن روز درباره ی آن مسئله فکر می کردم.بعد از تمام شدن کلاس راه افتادم که به خانه برگردم ولی چون موقع نماز بود با خودم گفتم بهتره که نمازم را در حرم امام رضا بخوانم بعد بروم .خلاصه برای این که زیاد هم معطل نکنم رفتم روی فرش های پهن شده ی صحن جمهوری و شروع به نماز خواندن کردم.در رکوع آخر نماز عشاء بودم قطراتی را برروی کیفم دیدم.باران می بارید.باورم نمی شد.نمازم را تمام کردم باران شدت بیشتری گرفت ومن به این فکر می کردم که... [ سه شنبه 85/10/12 ] [ 10:9 صبح ] [ قهرمانی نیک ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |